غرور و خود بینی
غرور به حالت احساسی گفته میشود که در آن شخص برای خود ارزش بسیار زیادی قائل است و در مقابل تواضع و نیستی بکار میرود. فکر اینکه شخص از همه کس و همه چیز خود را بالاتر میداند. شخص میتواند نسبت به کسی یا گروهی یا ملتی و یا چیزی غرور کند. [در مسیحیت هم] غرور بهعنوان یکی از گناهان [کبیره] هفتگانه شمرده میشود.(ویکی پدیا)
غرور به معنی فریفتن، بیهوده کسی را امیدوار کردن.(ویکی پدیا)
ماده «غر» به معنای فریب دادن یا فریب خوردن است. ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است.
و مراد ازآن در این مقام، فریفته شدن به شبهه و خدعه شیطان است، در ایمن شدن از عذاب خدای - تعالی - ، و مطمئن گشتن به امری که موافق هوا و هوس، و ملایم طبع باشد. پس هر که را اعتقاد آن باشد که او بر راه خیر است، و آن طریقه ای که دارد طریقه صحیح است، آن شخص مغرور است. و اگر فریفته امری شود که به واسطه آن خود راشخصی داند، آن عجب است - که مذکور شد - و اگر چه آن نیز از اقسام غرور است، و لیکن مراد در این مقام از غرور، مغرور شدن است به صحت آن کاری که می کند، و درست بودن آن. و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند، و افعال و اعمال خود رادرست پندارند، و حال اینکه در آن گمان، خطا کارند، پس ایشان مغرورند. مثل کسانی که مال مردم را می گیرند، و به مصرف خیرات و مبرات می رسانند، و مساجد و مدارس بنا می نهند، و پل و رباط می سازند، و چنان پندارند که عمل نیکی کرده اند، و به سعادتی رسیده اند. و این، محض غرور و غفلت است. و شیطان لعین او را فریب داده است. و بدان که: منبع هر هلاکتی، و سرچشمه هر شقاوتی، غرور و غفلت است.(معراج السعاده)
طبق تعریف بزرگان علم اخلاق، غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى که موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است.
ابیاتی در مورد غرور
از ساحلِ بحر چون که بُد دور با بحر سخن هَمی بگفتا
کَز ماست شکوه و فَرِّ دریا من تاجِ سپیدِ پُر غرورت
من باعثِ زیب و جُنب و جوشَت بی من تو چگونه کِی توانی
بر آبیِ آب حکمرانی دریا که شنید این حکایت
با موج بگفت با درایت آری تو مرا تاج سپیدی
لیک از تو بعید است که این را نشِنیدی تاجی که سرِ شاه نباشد
کمتر زِ کلاهِ ساده باشد آری تو پُر از جوش و خُروشی
بی آب چگونه می خروشی آبی که بقایِ تو از آن است
از بحر به جانِ تو روان است موج این سخنان زِ بحر نشنید
بر کبر و غرورِ خود فَزایید ناگاه زِ دور شد نمایان
یک سخرهِ ساحلی زِ مرجان آن موج به سخره خورد و زینسان
در آبیِ آب گشت پنهان این است سزایِ خود پرستی نابود شوی زِ آنچه هستی- .
اگر نازى کند یک دَم فرو ریزند قالبها
آیات،احادیثی در این مقوله
- یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور
(سوره لقمان، آیه 3 )
ای مردم! ... به یقین وعده الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد
وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سوره انعام، آیه 70)
کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن
فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن (سوره فجر، آیه 15)
- اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد (مغرور می شود) و می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است.
حضرت امام باقر(ع) فرمودهاند: دو ملک در آسمان هستند که موکّل بندگانند؛ هر که تواضع کند، او را بلند مرتبه کنند و هر که تکبّر نماید، او را پست مرتبه سازند»، (کافى، ج 2، ص 122)
سید رسل - صلى الله علیه و آله - فرموده: «خوشا خوردن وخوابیدن زیرکان، که چگونه مغبون کردهاند بیدارى احمقان، و سعى و اجتهاد ایشان را، زیرا حمق، موجب غرور به بیدارى و اجتهاد مىگردد.و هر آینه به قدر ذرهاى از عملصاحب تقوى و یقین، بهتر است از عملى که روى زمین را مملو کردهاند از مغرورین» .(اخلاق نیک وبد در قرآن )
و از حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - منقول است که: «مغرور، در دنیامسکین است، و در آخرت مغبون و زیانکار، چون عوض کرده است بهتر را به زبونتر وتعجب مکن از خود، که بسا باشد که: فریفته شوى به مال و صحتبدن خود.و گمانکنى که باقى خواهى بود.و بسا باشد که: فریفته شوى به طول عمر خود و اولاد واصحاب خود.و پندارى که به سبب آنها نجات خواهى یافت.و گاهى فریفته شوى بهآنچه به همه خلق مىنمایى، از پشیمانى بر تقصیرات خود در عبادت.و شاید خدا از دلتو آنچه را به خلق مىنمائى داند.و بسا باشد که نفس خود را به تکلف بر عبادت بدارىو حال اینکه خداى - تعالى - اخلاص از تو طلب کند.و بسا باشد که افتخار کنى به علمو نسب خود و حال آنکه غافل باشى از آنچه از احوال تو پنهان استبر تو و خدامىداند.و بسا باشد که توهم کنى که خدا را مىخوانى، و حال آنکه تو غیر خدا راعبادت کنى.و بسا باشد که پنداشته باشى که نصیحتخلق مىکنى و حال آنکه قصد توآن باشد که مردم به سوى تو میل نمایند. .(اخلاق نیک وبد در قرآن )
در حدیثى مىخوانیم که زن(کوتاه قامتى) خدمت پیامبر(ص) رسید(و مسائل خود را پرسید) عایشه مىگوید: هنگامى که آن زن بیرون رفت من با دست اشارهاى به قد و قامت او کردم(یعنى چقدر کوتاه است) پیامبر(ص) فرمود: «غیبتش کردى»!
مرحوم فیض بعد از ذکر این حدیث مىگوید: «منشا این کار تکبر بود; زیرا اگر خود او هم کوتاه قد بود، چنین چیزى را در باره آن زن نمىگفت و این غیبت از غرور و تکبر سرچشمه مىگرفت.
بهترین راه عملى براى درمان غرور چیست؟ ( طرق درمان غرور)
شایسته است انسان واقع بین باشد و درباره خویش به انصاف قضاوت کند؛ یعنى، نه شایسته است که انسان خود را کمتر از آنچه هست بداند و نه زیبنده است که خود را بیش از آنچه هست، تلقى کند. هر دو آفت بوده و براى سرنوشت انسان مضر خواهد بود. به خصوص توجه داشته باشید که غرور، انسان را از اهداف عالى باز مىدارد. علت آن روشن است؛ چون انسان مغرور، به خودش اجازه مشورت و استفاده از نظرات و دیدگاههاى دوستان، اساتید و بزرگترها را نمىدهد و همین امر کافى است که او را از بسیارى از ارزشها عقب بیندازد. انسان مغرور، پیوسته نظر خود را بر دیگران ترجیح داده و استبداد رأى پیدا مىکند و در نتیجه از واقعبینى و حقیقتیابى به دور خواهد ماند. نکته دیگر این که مردم از افراد مغرور، متنفر و بیزارند؛ هم چنان که خود شما نیز از افراد مغرور خوشتان نمىآید. با این بیان در صدد خودشناسى و خودسازى برآمده و تلاش کنید، اگر ذرهاى غرور در وجودتان راه یافته به جاى آن، افتادگى و تواضع پیشه کنید
از آنجا که غرور غالبا ناشی از جهل و عدم شناخت خویشتن و قدر و منزلت انسان در پیشگاه خداست نخستین گام درمان این بیماری اخلاقی شناخت خویشتن و معرفت پروردگار و نیز شناخت لیاقت ها و شایستگی ها در انسانهای دیگر است.
اگر انسان به گذشته خویش برگردد که طفلی بود از هر نظر عاجز و ناتوان و به آینده خویش بنگرد که پیر و ناتوان و از کار افتاده می شود و اگر چند روزی قدرت، مال، ثروت، جوانی و زیبایی دارد، همه آنها در معرض انواع آفات است و طبق ضرب المثل معروف «به مالت نناز که به شبی از بین می رود و به جمالت نناز که به تبی از بین می رود! » همه اینها آسیب پذیر است.
و نیز اگر به تاریخ پیشینیان بنگرد و سرعت زوال قدرت ها و از میان رفتن اموال و نابودی امکانات با خبر شود هرگز مست غرور نخواهد شد.
چگونه انسان به عملش مغرور شود و حال آنکه ممکن است با ضربه ای که به مغز او تصادفا وارد شود نه تنها همه علومش را فراموش کند حتی نام خود را نیز فراموش کند؟ !
چگونه به اموالش مغرور گردد در حالی که با یک نوسان بازار و پیش آمدن یک حادثه مهم اجتماعی، سیاسی و یا نظامی نه تنها همه ثروت خود را از دست دهد بلکه بدهی زیادی به بار آورد؟ !
بنابراین انسانى که از خود هیچ ندارد، غرورش براى چیست؟! در بین علما افرادى بودهاند که
بعد از مدتها رنج و زحمت در راه علم با یک بیمارى مختصر همه آنچه را در طول سالها یاد گرفته بودند، فراموش کردند، به طورى که بعضاً اسم خود و فرزندان خود را هم از یاد بردهاند. این بهترین شاهد است بر این که هیچگاه عُجب و غرور سراغ انسان نیاید، زیرا علمى که با بیمارى مختصر به چنین سرنوشتى دچار شود، نباید موجب غرور شود
از آنجا که سرچشمه سرکشى ها و ناسپاسى هاى انسان غالباً غرور است، براى در هم شکستن این غرور خداى متعال در آیه 18 سوره «عبس» ، مى فرماید:
«خداوند این انسان را از چه چیز آفریده»؟!
مِنْ أَیِّ شَیْء خَلَقَهُ)؟)
«او را از نطفه اى ناچیز و بى ارزش آفرید، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گیرى نمود»
مِنْ نُطْفَة خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ
چرا این انسان، به اصل خلقت خود نمى اندیشد؟! و ناچیز بودن مبدأ اصلى خود را فراموش مى کند؟
وانگهى چرا قدرت خداوند را در آفرینش این موجود بدیع از آن نطفه ناچیز نمى نگرد؟ که دقت در همین آفرینش انسان از نطفه و اندازه گیرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش، خود بهترین دلیل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
جمله «قَدَّرَهُ» از ماده «تقدیر» به معنى اندازه گیرى و موزون ساختن است; زیرا مى دانیم در ساختمان وجود انسان، بیش از بیست نوع فلز و شبه فلز به کار رفته، که هر کدام از نظر کمیت و کیفیت اندازه معینى دارد، که اگر کم و بیشى در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم مى ریزد.
از این گذشته، کیفیت ساختمان اعضاء بدن ، و تناسب و ارتباط هاى آنها با یکدیگر، اندازه هاى دقیقى دارد، و نیز استعدادها، غرائز و امیالى که در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشریت، نهفته است، باید طبق حساب خاصى باشد تا سعادت بشر را تأمین کند.
خداوند کسى است که تمام این اندازه گیرى ها را در آن نطفه بى ارزش انجام داده، نطفه اى که به قدرى کوچک است که اگر از سلول اصلى حیات شناور در آب آن به تعداد تمام انسان ها، یک جا جمع شود، بیش از یک انگشتانه را پر نمى کند.
آرى، در چنین موجود خرد و صغیر، این همه بدایع و نقوش را ترسیم کرد و به ودیعت نهاد.
)تفسیر نمونه، جلد 26 صفحه 146.(